سکوت تمام لحظات را فرا گرفت . رنگ ها در دستانم ناپدید شدند .

کلاغ با شنیدن صدای پاهایم ، پر زد و دور شد

درختان شهر ، بوی خورشید می دهند .  کاش امروز خورشید زودتر غروب کند .

چه کسی این خستگی ناشی از عدم را از من خواهد گرفت ؟ چه کسی در ناکجا آباد با من راه خواهد آمد ؟ در این اطراف کسی نیست ؟ بلند فریاد زدم : آهااااااااااااااااااااااااااااااای من اینجا تنهام      صدایم در باد پیچیده بود . همه ی گیاهان صدایم را شنیده بودند . مثل تمام روزها زندگی در جریان بود . و به یاد می آورم دیشب در خواب چند قدم روی آسمان راه رفتم     انگار خدا دلگیر شده بود ؛ از خواب پریدم .

حتی برای به یاد آوردن خاطرات خسته ام ، حتی برای زمزمه ی موسیقی ذهنم . حتی برای نوشتن !   هیچ کس اینجا نیست . هــــــــــــــــــــــــــــیچ کــــــــــــــــــــــس

و باز تکرار این جمله ی همیشگی در ذهنم : وصل ممکن نیست !

                      همیشه فاصله ای هــــســــت

ک . آسمان

28/3/83

نظرات 8 + ارسال نظر
مرده قبیله پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:09 ق.ظ http://hallowsky1.blogsky.com

ازت پرسیدم: معنی اسمت را می دانی؟
گفتی: اسمم معنایی ندارد.
راست گفتی. من هم پیدا نکردم.
خودم برای اسمت معنی گذاشتم. ماه مهربان، خورشید سوزان، پرنده ای در اوج آسمان، دور دور، دورتر و بالاتر از ستارگان، درختی خسته و دل شکسته ولی پایدار، آرام و صبور.
با آخرین نگاه و حرفهایت معنای اسمت را گم کردم. این بار معنایش را در کتاب خواندم. درنگاه من شاید پرنده ای، شاید ماه، شاید خورشید، شاید درخت، شاید عاشق، شاید معشوق، شاید هم پوچ و بی معنی.
ولی معنی اسمت خرد و کوچک است................

به ما هم سر بزن........

دور از وطن پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ب.ظ

حالا یه وقتی می شه که اونقدر هم فاصله نباشه! ...!

خورشید پنج‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:10 ب.ظ

باور نمی کنم که بشه یه کلاغ رو با این جمله های قشنگ قانع کرد...

[ بدون نام ] جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:07 ق.ظ

salam khob man enteghad daram nemidoonam chera jadidan adamha mesle to doost darand az digaran ghool besazand va khodeshoono motefavet jelve bedadn dar hali ke hich chizeshoon ba digaran fargh nadare va inke va ye chizi digaran mantegh darand va barasase oon har mizanand in harfha harfhaye ye manteghe dar moghabele to vaghty karat taadol nadare mardom migan chera va vagty ziyade ravi mikoni migand chera agar taadol va normal boodano tajrobe koni motevajeh mishi baraye digaran jaye harfi baghi nemizary are emtehan kon omidvaram enghadr ba voojoode digaran va gele kardanesh karaye khodetoono napooshoonin

بهروز جمعه 29 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام ک آ
نمی دونم چرا وقتی داشتم نوشتتو می خودنم ناخود آگاه یاد این شعر سهراب افتادم

و فکر کن چه تنهاست
وقتی ماهی کوچک گرفتار آبی بیکران باشد


جمعه ۲۹ خرداد بهروز

مرتضی شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:44 ق.ظ http://www.bitaropoud.persianblog.com

آره همیشه فاصله ای هست.اگر چه...

[ بدون نام ] شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:44 ب.ظ

از چه دلتنگ شدی؟دلخوشی ها کم نیست.........!!!

ماه زرد سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:58 ق.ظ http://yellowmoon.persianblog.com/

و عشق ، صدای فاصله هاست ..... راستی ، همیشه کسی هست ... حتی وقتی که هیچ کس نیست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد