آخرین حرکت را به یاد نمی آورم.
اما غروب غبارهایش را می بیینم.
حرکت در انتهای جاده به بن بست رسیده است .
غبار برای نشستن تردید دارد.
از : پ.خ
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست