این ها را در ادامه ی نوشته ی قبلی می آورم که دنباله ای است با تاخیر ... :
حرف نمی زنم که نگویی : خوش خیالی ...
سکوت نمی کنم که نگویی : حرفی برای گفتن نداری ..
نمی خندم که خیال نکنی دیوانه ام !!
نمی گریم که بگویی: شکست خورده ای !
به دنبال خودم نمی گردم که بگویی: گم شده ای !
پی گرما نمی روم که بگویی : سرد شده ای !
پی ستاره نمی گردم که بگویی : چه آسان دل می بازی ..
صدای من آنقدر آشنا نیست که آرام شوی (!؟ )
دست هایم هیچ گرم نیست که یخ وجودت را آب کنی (!؟)
هوا هیـــــــچ سرد نیست .. ولی من یخ می زنم !
یخ می زنم تا یخ وجودت را نشکنی !
هرگز آشنا نبوده ام که به رنگ دیگر باشی (!؟)
هیچ ندیده ام که طور دیگر ببینی (!؟)
سزاوار نبودنم که احساس بودن کنی (!!!! ؟ )
به آرزوهایم نمی بالـــــم که غرورت را نشکنی !
نمی نویسم که با کینه بخوانی .
از درد نمی گویم که آسوده باشی .به گذشته باز نمی گردم که بگویی : گذشته است ...
می روم که آزاد شوی .
گم می شوم که پیدایم نکنی ..
می میرم که از من یاد نکنی ..
ک . آسمان
|