حرف ها

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و میتراشد .

این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد ، چون عموما عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد ، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند و شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند ..

 

بوف کور – صادق هدایت

 

 

سراسر وجودت زخم است !  ولی هیچ نمی گویی ...

_ نمی شود گفت !

_ نمی شود ...

_ نیست !

_هست ؟

_نمی شود ...

_ برای که ؟؟

_ نمی دانم ..

 

دردها را ، زخم ها را با جمع مقابل می گیرند .

_ همه همینطورند ...

_ برای همه هست ...

_ اهمیت نده ..

_ همه همینطورند ...

_همه همینطورند

_ چیز عجیبی نیست ...

_ برو بابا ...

 

حرفی نشنیده اند ! حق دارند ..

اصلا چه حرفی ؟؟

_ نه ، چیزی نیست ..

_ ولی ..

_ گفتنی نیستند ؟

_ هممممم

_ نمی شود .. مخاطبی نیست ! نه اینکه نباشد . نفس حرف ها انگار مخاطبی ندارند ..

_ ...

_ مخاطب خود منم !

_ نــــه ...

_ فراموش کن .

 

 

_ همه همینطورند ...

_ به زندگی جور دیگر نگاه کن !

_ خالی شو ...

 

نه ... مخاطبی نیست

 

حرف ها ... حرف ها ... حرف ها ... حرف ها ... دردها ... دردها ... حرف ها ... زخم ها !

آدم ها ... آدم ها ... هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس ....

 

در زندگی زخم هایی هست که از آنها هیچ نمی توان گفت .. زخم هایی که مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد !

حتی اگر همه ی وجود تاول زده باشد !