کسی نشسته در غربت خودش می گرید . شاید که به خود عاشقی دیده . و در تنهایی خودش عجیب منتظر !  در سایه ی ذهنش یک ستاره چند بار چشمک زد .

عشق از تو ، عشق از من .   فاصله ، فاصله ، فاصله ....

و یک دیوار از جنس فکری نا خود آگاه .  * همیشه فاصله ای هـــست !  وصل ممکن نیست *

چه تقاضای بیهوده ای برای شکستن این جمله . و تلاشی از روی امید . و این منم همیشه برای شکستن این چند لغت .

همه چیز را گفتم . انگار در یک آسمان رها شدم . چقدر سکوت ... و حس همیشه همراه . من همیشه عاشق .  نمی دانستم . نمی دانست . انگار روی یک ابر به آرامی دراز کشیدم . فردا صبح ، انگار مدتی بود طعم هوا را نچشیده بودم .

همه چــــیز را گفتم . همه چیز را گفت . شاید این همان فرداست که به امروز نوید می دادم .

شیرینی شنیدن یک کلام صادقانه از ته دل ؛ لطافت یک اشکِ ناشی از احساس عشق ؛ همه ی تپش های پر شور قلب در تنهایی جاری نیمه شب ها ، زنــــــدگی ، این همه امید و فــــــــردا :

       تقدیم به بهانه ی جشن میلاد از دوردست خیال ...

و این تابستان چیز دیگری خواهد بود . گرما ، تمام وجودم را فرا گرفت . اشباع شدم در این شور و گرما ...

خواهی آمد و این چشمان منتظر ... خواهی آمد و من ...

خواهی آمد و ما ... شاید تقدیر این است که حرفهایمان را به نسیم بسپاریم تا در گوشهایمان آرام نجوا کند .  ای انتهای آبی آسمان ذهن من ، اینجا کسی تنهاست و منتظر ...

ای وجود ، ای مهر ناگهان ، ای لطافت باران ، ای تمام امید تکرار سرخوشی ها را به این گذشته ی ساکت و پر انتظار نوید بده !

موسیقی تپش های قلب شنیدنی است ... انگار قلب دیگری تکرارشان می کند ...

هیچ چیز به زیبایی یک قطره اشک که از شنیدن یک جمله ی عاشقانه روانه ی فضا شده نیســت .

چند هفته را باید شمرد ؟ چند روز ؟ چند ساعت ؟ چند ثانیه ... !!؟

چه عمیق ، چه بی اختیار ، چه منتظر . صدای حسم را بشنو ای یگانه ترین یار ...

اشکم را لمس کن ای آشناترین بهار ...  بغضم را بشکن ای پایان سالها انتظار ...

چشمانم را به یاد آر ای ترانه ی عشق بی اختیار ...   فردا ، مرا تکرار کن ، تکــــرار ...

 

از : ک . آسمان                                                     برای : .......

10 / 5 / 2004