مامان ۵۰ ساله ی من !

 

مادرم ۵۰ ساله شد

 

وسیع ..  به وسعت آسمان !

پر از امید .. حتی اگر از نگرانی و غم بغض کرده باشد !

پناهگاه ..   آغوشش گرم ترین پناهگاه !

صبور .. عجیب صبور !

گنجینه  ... دلش پر از راز ..

مهربان .. سرشار از مهر و عاطفه های پاک‌ !

مادر .. مادرترین مادر !

 

 سی و هفت - هشت ساله بود  می گفتم : نمی خواهم چهل ساله شوی !

چهل ساله شد .  وفتی به پنجاه سالگی اش فکر می کردم دلم برای خودم می سوخت ..

پنجاه ساله شد . گفتم نمی توانم جای تو باشم .. خیلی صبوری .. خیلی محکمی ... خیلی بزرگی !

پنجاه ساله شد .  و اکنون فهمیده ام چه دارم !  و کاش فدرش را بدانیم !

پنجاه ساله شد برایم دلگرمی است .. پنجاه ساله شد و هر روز برایم عزیز تر است ...

 

حادثه


بوی تلخی می آید .

بوی فضای کهنه ی سرد .

 

باز چه قاصدی در راه است ؟

باز کدام سلام بی پاسخ مانده است ؟

 

بوی حادثه می آید

بوی شرارت فاصله !

 

کدام روزنه نادیده مانده است ؟

باز چه قاصدی در راه است ؟

 

" فریاد همیشه فریاد نیست  !  "

_ فاصله همــیشه فاصـــــله نیـــست ...!

 

نه اینکه هر سلام تمام زخمها را مرهمی باشد !

نه اینکه هر نسیم ، بهار را زمزمه گر باشد !

لیک آسمان را هر ابر نوید بخش است .

باغ را باران ، مستانه است ..

 

بوی غبار می آید .

صدای فریاد مسافر در جاده ای طوفان زده ..

 

... کــــاش جای این همه جــاده ،

گــــذر بود و دیــــدار و کمی امــــید ...

 

کاش سفر به چشم برهم زدنی سر می رسید ..

و رسیدن دلیل صادقانه ی خواستن بود ..

و ماندن شاهدی بر ایمان ..

و دیدار تجربه ی همه ی خوبی ها .

 

بوی تلخی می آید ؛

و صدای شرارت زمان در لحظه های سرد و ساکت ..




ک . آسمان

مهر هشتاد و چهار

 

...


عاشقانه ترین هایم


               نوشتنی نیست !


 


عاشقانه ترین هایم


                گفتنی نیست !


 


عاشقانه ترین هایم را


                  در چشمانم ببین و در لبهایم لمس کن !


 


عاشقانه ترین هایم را


                  در دستانم جستجو کن !


 


در شبی روشن


                 با زشتی تمام زیباترین فریاد عاشقانه ات را بر من زن ...


 


بر من فریاد زن


                  فقط یک فریاد کافیست تا سینه سپر کنم بر تمام بادهای مخالف !


از : پ.خ
تقدیم به عزیزترینم ....